ماه رمضان نهمین ماه از ماههای سال قمری و عربی ست که بین ماه شعبان و شوال واقع است و در قرآن کریم از ماههای دوازده گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگری نیامده . در کتاب اندروید دانستنیهای رمضان ۲ عناوین زیر گنجانده شده :
رمضان الکریم / لیله القدر / اصول عقاید / آداب و ادعیه / احکام رمضان / مناسبتهای تاریخی رمضان / احادیث موضوعی / موضوعات سخن / مقالات در رابطه با رمضان .

کتاب رمان کاکائو با حمایت مالی اتحادیه اروپا و بنیاد هاینریش بُل در افغانستان منتشر شده است. مسؤولیت انتشار کتاب به عهده بنیاد آرمان شهر است و نشر الکترونیکی بلامانع است . در کتاب ذکر شده استفاده و اقتباس از نوشته های این کتاب با ذکر منبع مجاز است ….. آسمان از ابر پوشیده شد . سپس قطره های درشت باران سیل آغاز به باریدن کرد . دیگر به هیچ وجه از آبی آسمان چیزی دیده نمی شد . باد شاخه های درختان را تکان می داد و مردان نیمه لخت از سرما بر خود می لرزیدند . آبی که قطره قطره از درختان می چکید مردان را خیس می کرد . تنها پنداری قاطرها بی دغدغه از باران ، علف سبز شده جلوی انبار را می جویدند . مردان به رغم توفان به کار خود ادامه می دادند .

کتاب شوهر ایرانی خانم لیزا مجموعه ۱۹ داستان کوتاه است با موضوع های متفاوت و در قالبهای متنوع از جمله طنز می باشد . فهرست کتاب با عناوین زیر : قبر اجاره ای / مرگ شاعر / با مرده ها پز می دهند / یک روز به یاد ماندنی / ایستگاه / فاصله / غروب آخرین روز پاییز / خانه / جنگ افزارهای معیوب / شمع / زنبور / داستانک نذری / تابلو / نذری / شوهر ایرانی خانم لیزا / میرزا آقا خان خوش نوا / عروسک ها / ذهن قفس ، پرپر خیال / تهمینه / خیلی مانده تا . قسمتی از داستان مرگ شاعر : زنگ تلفن بیدارم کرد . ساعت دوازده و پنج دقیقه بود . هر چند سه ربع – نیم ساعتی می شد که خوابیده بودم اما انگار تازه چشم هایم گرم شده بود . عیال گفت : آقا ماشاء اله ست ، آقای عبدالملکی ! و کلید برق را زد . گوشی را گرفتم . غریدم : بله ؟ …..

کتاب “خواب های غمگین” مجموعه ای است از ۹ داستان کوتاه و تقریباً بلند، با موضوع های گوناگون و در سبک و سیاق های متفاوت . (عنکبوت نفرین شده) عنوان داستانِ نانوشته ای از صادق هدایت است که در این مجموعه بازآفرینی و ارایه شده است . عناوین داستان ها به قرار زیر است :
خواب های غمگین / مجتمع مسکونی صدف / مهتاب / آرامستان / چیا سرخ / حکایت / خاموشی / عنکبوت نفرین شده / هاجر .

شاید ایده نوشتن مجموعه داستانی با دو شخصیت اصلی که هر شخصیت داستانی متفاوت اما با نقاطی مشترک دارد ، زمانی به ذهنم خطور کرد که حسرت آمیز به سریال های تلویزیونی نگاه می کردم همیشه این سوال برایم پیش می آمد چرا یک سریال یا یک فیلم سینمایی می تواند جذاب تر از یک رمان با ابر قهرمان داستانش باشد ؟ آنچه خواهید خواند یک رمان با یک ابر قهرمان نیست . در حقیقت شما دو رمان می خوانید در قالب یک رمان . با دو داستان متفاوت اما مشترک ! این جلد اولین جلد از مجموعه رمان پسران نشاندار

مجموعه داستان بید کور زن خفته شامل ۲۴ داستان کوتاه از هاروکی موراکامی است که تاکنون به صورت کامل منتشر نشده است. در این مجموعه که مترجم آن را با نام منظومه ی موراکامی منتشر می کند، هر بار یک داستان به صورت جداگانه به نشر الکترونیک در می آید. دهمین داستان از این کتاب “داستان یک عمه ی بینوا” نام دارد…. ماجرا در بعد از ظهر یکشنبه ای زیبا در ماه جولای آغاز شد . اولین بعد از ظهر یکشنبه در ماه جولای ، دو سه تکه ابر کوچک و سپید در گوشه ای دور از آسمان شناور بودند

داستان حاجی بابای اصفهانی در سال ۱۸۲۴ میلادی در لندن منتشر شده‌ است. رمان شرح احوالات دلاک زادهٔ ادب آموخته‌ ای است از اهالی اصفهان که در جوانی به خدمت یک تاجر ترک درآمده و پس از ماجراهایی طولانی به دربار قاجار راه می‌ یابد و گزارشی از فساد اداری این دوره به دست می‌دهد. جیمز موریه چهار سال بعد کتاب دیگری ذیل عنوان حاجی بابا در لندن را منتشر ساخت که در واقع جلد دوم این مجموعه ‌است.

قسمتی از متن داستان من و فرهاد و کافه پیانو : چیزی به صبح نمانده . صبح ها دغدغه عجیبی دارم . یک جورایی شاکی هستم از اینکه چرا یک روز دیگر به من وقت داده شده تا بخواهم کاری انجام دهم . اما همیشه این وسوسه عجیب با من بوده و هست که بزرگترین کار را یکهو انجام دهم به جای آنکه خود را درگیر کارهای کوچک کنم . درست مثل فرهاد جعفری در انتهای کافه پیانو …..

 کتاب داستان وسایلی که همراهشان بود نامزد دریافت جایزه‌ی پولیتزر بوده است و جزو یکی از بهترین کتاب‌ها در زمینه‌ ی جنگ و مخصوصا جنگ ویتنام است. نویسنده سعی کرده در این کتاب خاطرات و تجربیات خود را از فضای تلخ و تاریک جنگ ویتنام و اتفاقاتی که برای آدم‌هایش می‌افتد برای ما باز روایت بکند.

صدای آهنگ آنشرلی بلند شد . سرم داشت منفجر می شد . دستم رو از زیر پتو بیرون آوردم و روی عسلی کنار تخت کشیدم . صدا لحظه به لحظه داشت بلندتر می شد و من لحظه به لحظه عصبی تر می شدم . بالاخره دستم خورد به گوشیم …….. داستان قرار نبود در مورد دختری به اسم ترساست … که توی کنکور موفق نمی شه و تصمیم می گیره برای ادامه تحصیل بره خارج از کشور … ولی باباش رضایت نمی ده و ترسا برای راضی کردن باباش یه نقشه می کشه …

…. وقتی تعداد اعضای کانال صد و ده تا شد ، یه بنده خدایی پیام داد گف : نیرو انتظامی !؟ – نه ،ولی امرتون !؟ – یه بدحجابیو میخواستم گزارش بدم – بده آخه چی بگم ! مثه جنگل افراشته ای وسط جزیره ای در اعماق اقیانوس آرام وسط یه روز گرم تابستونی ، موهاش ریخته رو صورتش ….. داستان تلفن ناگهانی را در ادامه بخوانید .

خلاصه داستان کلاف سر در گم : همسر جاناتان گوردون (کارآگاه پلیس جنایی میشیگان) با اینکه زندگی عاشقانه ای داره ، در اقدامی غیرمنتظره، به جاناتان دادخواست طلاق می ده و به کمک وکیلش اون رو از خونه بیرون میندازه. جانی بی خبر از همه جا، به اجبار، شب رو در موتلی اقامت می کنه و نیمه های شب با خبر کشته شدن همسر و دخترش راهی صحنه ی جرم میشه و …
از شدت سرما از خواب بیدار شدم . به ساعت کنار تخت نگاه کردم ، ساعت چهار صبح رو نشون می داد .

کتاب آغازی بر یک پایان در خصوص جوانی است که با مشکلات عدیده ای در زندگی مواجه شده و با سردرگمی بی اندازه ای زندگی می کند. او در طول این کتاب سرگذشت خود را بازگو می کند و سعی می کند به هر نحوی شده مشکلات خود را پشت سر بگذارد و از سد تمام موانعی که دارد عبور کند. این کتاب تلفیقی از واقعیت و روایاتی است که در بطن جامعه مشاهده کرده ام . این کتاب را نویسنده آن آرش موسوی به وبسایت تک بوک اهدا نموده اند .

شـنیدین میگــن شــانس فقــط یــک بــار میــس کال مــی زنــه؟ اول صبــح بود که قاســمی میــس کال زد و باعــث شــد غــده ی احســاس مســئولیت مــن درد بگیــره و مــن مجبــور شــدم تصمیمــی اتخــاذ کنــم کــه بــه صــلاح همــه اســت . الان لنگ ظهره و من میرم خونه تا این خبر خوشحال کننده رو به پدر و مادرم بدم . پدرم روزنامه ی آواز خوش سیاست می خونه و گوشه ی مبل عین گوجه ی در معرض آفتاب وارفته و مادر هم تکرار قسمت ۱۲۹ سریال ترکیه ای می بینه و با شخصیت اصلی فیلم همزاد پنداری می کنه ….

یک شروع ساده. یک گفتگو ساده. یک برخورد ساده. خیلی عجیب است که گاهی همه چیز ساده شروع میشوند ولی پایانشان به هیچ عنوان ساده نخواهد بود. انسانها ورق میخورند. تا میشوند. خط خطی میشوند. گاهی نیز بخشی از وجودشان پاک میشود. گاهی رنگشان تیره و گاهی زرد رنگ هست. انسانها گاهی هیچگاه نوشته نمیشوند. پاک نمیشوند. گاهی با غلط گیری بایستی رویشان را پوشاند. گاهی رنگشان از روی غلط گیر هم پیداست! هر کسی شروعی دارد. زندگی به تو می آموزد مهم نیست شروع زندگیت، شروع جاودانگیت و شروع رستگاریت چقدر و چگونه ساده باشد، مهم این است تو چگونه به آن بنگری. مهم این است، برای هر کسی ورق نخوری. قبل از آنکه بخشی از وجودت یا زندگیت پاک شود، درست نوشته شوی، زیرا بهترین پاک کن ها هم نمیتوانند رد باقی مانده بر وی کاغذ زندگیت را کاملا محو کنند!…

” وقتی دزد ادبی بودم” داستانی است کوتاه و انتقادی نسبت به روال جاری جامعه .

برای به دنیا آمدن خیلی عجله داشت بیشتر از هفت ماه توی شکم مادرش نماند به دنیا آمد اما نمی توانست به تنهایی زنده بمانه به دستگاه آنکوباتور منتقل شد به دست کوچکش سرم وصل شد ، اکسیژن دستگاه را باز کردند و محیطی مثل شکم مادر برایش مهیا شد و مبارزه او شروع شد! با تمام عواملی که او را نمی خواستند و قصد نابودیش را داشتند روبرو شد و به جنگ همه آنها رفت ! ده روز بعد از تولدش با موفقیت از آنکوباتور خارج شد و به دامان مادر پناه برد …. کتاب داستان بهارک پر است از ماجرا و فراز و نشیب های فراوان .

کتاب سیاه مشق های یک معلم جلد دوم که شامل ۲۰ داستان کوتاه می باشد تقدیم علاقمندان می شود .

پیشگفتار ناشر : شمس و طغرا : آن گاه که تاریخ قصه می سازد ، شمس وطغرا در ادبیات قرون اخیر ما به کلی بی نظیر و بی مانندست و بدون شک تنها کتابی است که به عنوان نمونه ادبیات جدید فارسی شایسته است که به زبان های خارجی ترجمه گردد . کتاب شمس و طغرا نخستین رمان ایرانی است که میرزا محمدباقر خسروی از شاهزادگان قاجار آنرا در سال ۱۲۸۷ه.ق نگاشته است . در این اثر دوره آشفته حمله مغول به ایران ترسیم شده‌است و با اینکه زمینه اثر تاریخی است اما مولف آن را با روایت داستانی عاشقانه و گیرا، که سرشار از ماجراهای هیجان آفرین است همراه کرده است .

شب شرجی ، گرم و طاقت فرسا ، مثل سرب غلیظ و سنگین بود . دیر وقت به خانه رسید ، مست و از دست گرما کلافه ی کلافه ، دوش آب خنکی گرفت و آبچکان به طرف رختخواب رفت . همانطور که عادتش بود روی پهلوی راست دراز شد و بعد از مدتی صدای نفس هاش بلند و یکنواخت شد . شب شرجی طاقت شکن اما آرام نبود . اول صدایی مثل کشیده شدن ناخن به روی تخته سیاه آمد و دیگر نیامد . در این فکر بود تا صدای قطع شده را صدا کند و فریاد بزند …..  کتاب اتفاق داستانی بلند و سرگرم کننده است . امیدواریم از خواندنش لذت ببرید . لازم به ذکر است نویسنده ، کتاب را در فیسبوک به منظور دانلود رایگان قرار داده .

کتاب یاس های خردلی اولین رمان من است. در مورد ماجرای زنی است که به علتی در زندگی با همسرش به شکست می رسد و …. تابستانی گرم و ملول بود ، ساعت پنج عصر قطار به ایستگاه رسید . از قطار پیاده شدم و از پیچ کوچه همیشگی گذشتم . مدتی مردد بودم . زنگ بزنم یا نه ؟ کلید همراهم بود ، کلید را به در امتحان کردم و چرخاندم . در تکان نخورد ، زلفی پائئن در را انداخته بودند ؟ مسافرت بودند شاید ؟ از مقابل خانه رد شدم . بوته گل یاسی بر روی دیوارهای کاه گلی آن نشسته بود و شاخه هایش را بی پروا ریخته بود بر پهنای سپید دیوار و پر بود از گل های یاس سفید که بعضی جاها گلها به خردلی نشسته بود . عطر یاس مواج بود و به دل می نشست …..

دانلود کتاب داستان گل رز

شیوا دختری تنهاست، که با چشمان بسته عاشق میشود… شاید برای بقیه این یک اصطلاح باشد اما برای شیوا واقعیتی روزمره … شیوا در پارک با آن مانتوی سیاه با خال سفید به همراه کلاهی قهوه ای مشغول قدم زدن بود بیشتر، اینگونه به نظر می رسید که برگ ها او را هدایت می کنند و خود هیچ اختیاری ندارد خودش که اینگونه فکر می کرد زیرا نسبتا زندگی مستقلی داشت در یک آپارتمان ۵۰ متری در حومه که در آن کسی نبود زندگی می کرد زندگی اش را با رمان و شعر پر می کرد شعر می گفت و رمان می نوشت آن ضبط صوت کوچیکش را هرگز نمی توانم از یاد ببرم که همیشه در جیب داشت و قسمتی از موهای طلایی اش تقریبا همیشه نمایان بود همچنین قسمت هایی از گردنش .

دانلود کتاب داستان معبری برای عشق

کتاب معبری برای عشق که زندگی مین برداران و نیروهای پاکسازی میادین مین را روایت می کند …. با بارش باران مجبور شدم دستور تعطیلی کار را به یگان پاکسازی صادر کنم . بچه ها میدان مین را ترک کردند و وسایل و مین یاب ها را در ماشین ها گذاشتند و آماده حرکت شدند . نزدیک به آخر سال بود و در دفتر هم لازم بود که گزارش سالیانه را به مرکز مین زدایی ارایه کنیم . بارش باران کار را متوقف کرده و مجبوریم که ساعت ده صبح میدان مین را ترک کنیم و به قصر شیرین برگردیم .

دانلود کتاب رمان تو راست می گفتی پدر

چند سطر از رمان : هنوز زمین از برفی که روز قبلش آمده بود سفید بود . داشتیم جسد پدرم را می بردیم تا در زادگاهش خاکش کنیم . من خواسته بودم تا توی آمبولانس کنا تابوتش بنشینم . برادرم آرشیا هم جلو نزد راننده نشسته بود . پشت سر ما هم تعدادی ماشین که اهل فامیل در حالی که همه سیاه به تن کرده بودند ، ما را همراهی می کردند … شب بود و توی بالکن خانه ام فرشی انداخته بودیم و سماور ، چایی و یک سینی میوه تازه و انارهایی که او از باغ خودشان آورده بود . فرصت خوبی بو تا چیزی ازش بپرسم .

دانلود کتاب داستان عشق دلقک

رسول ارونقی کرمانی یکی از معروفترین پاورقی نویسان دهه ی چهل است . البته ذکر این نکنه ضروری ست که ارونقی کرمانی بیشتر با پاورقی های طولانی اش که در مجله « اطلاعات هفتگی » منتشر می شد ، شهرت داشت ، اما در عین حال گهگاه داستان هایی کوتاه نیز در این مجله منتشر می کرد ، ضمنا با توجه به اینکه تلقی و تصور پاورقی نویسانی چون او از داستان کوتاه ، با آنچه امروز مد نظر ماست ، فاصله دارد و از طرفی این داستان ها در نشریاتی برای عامه مردم منتشر می شدند ، نباید تعجب کرد اگر حاصل کار آنها امروز ضعیف به نظر می رسد .

دانلود کتاب رمان او یک زن

کتاب داستان او یک زن اینگونه شروع می شود : هجده سالم که بود ، عاشق رییسم شدم … خیلی ساده اعتراف می کنم ، چون خیلی زیاد عاشقش شدم . روز مصاحبه ، چند نفر رو گلچین کرد که خودش ازشون مصاحبه بگیره . همه شون زیبا به نظر می رسیدن . کلی به خودشون رسیده بودن . من ساده بودم . با همون مانتوی کتون و شلوار جین همیشگیم . نمی دونم چرا منم بین اونا انتخاب کرد ! نوبت من که رسید ، کمی استرس داشتم . بچه نبودم . مصاحبه های شغلی زیادی داده بودم و چون پارتی نداشتم ، رد شده بودم . سرش روی کاغذ بود .

دانلود کتاب رمان باتلاق خیال

اتاق ساکت و آرام بود . به دور از هر تنشی . صدای موسیقی ملایم و روح انگیزی فضا را پر کرده بود . در گوشه ی اتاق کنار پنجره میز کوچکی بود با یک چراغ مطالعه و چند کتاب ، کاغذ و قلم و گلدان کوچکی که طراوتش خود نمایی می کرد . در اطراف میز کاغذهای مچاله شده دهن کجی می کرد . عطر ملیحی فضا را پر کرده بود . زندگی در این اتاق کوچک موج میزد . باد پرده ها را تکان می داد . دخترک وارد اتاق شد . شاد و سر زنده به طرف میز آمد . کاغذها را برداشت و در کنار پنجره زیر نور خورشید نگاهی گذرا به کاغذها انداخت . زیر لب با خود چیزی گفت و کاغذها را روی میز به حال خود رها کرد . به نقطه ای خیره شد و غرق در خیالات بود . به آرامی با خودش حرف می زد . صدایی آشنا او را از عالم رویا بیرون کشاند . صدایی گرم و دلنشین . صدایی که هر بار شنیدنش باعث تپش قلبش می شد . در آینه با نگاهی گذرا خود را برانداز کرد و به سرعت پله ها را دو تا یکی به پایین رفت . وقتی به پایین پله ها رسید می شد خوشبختی را از چشمانش خواند . چشمانش پر از شور زندگی بود . دلش می خواست با تمام وجود در آغوشش بگیرد . با لبخندی دلفریب ، چشمانی گیرا ، صدایی گرم . گویی تمام مهربانی و عشق دنیا یکجا در او جمع شده بود . با صدایی گرم و دلنشین که از تمام سمفونی های جهان گیراتر بود رو به او کرد و گفت : معلوم هست کجایی ؟ بازم خودتو حبس کردی توی اتاق ؟ با خنده ی شیرین همیشگی گفت : آخه میدونی یه ایده فوق العاده به ذهنم رسیده … با هیجان حرفش را قطع کرد و دستش را گرفت و به بالای پله ها برد … برای