لعنتی ، مطمئن بودم اگه از جام بلند شم و برای شکایت از سیستم تهویه
موتل پیش مسوولش برم ، دیگه خوابم نمی بره . پاهام رو تو سینم جمع
کردم و سرم رو زیر پتو بردم ، اما چند دقیقه که گذشت نفسم به شماره
افتاد و به اجبار سرم رو از زیر پتو بیرون آوردم . به زمین و زمان
لعنت می فرستادم . این بد بیاری چی بود که از صبح گریبان گیرم شده بود
….