یه روز زفت بودم خونه عموم پسر دختر عموم یه سال نیمشه خلاصه ما همه مشغول حرف زدن اینم کفشهای مامانشو پوشیده بود برا خودش داشت گوشه حیاط بازی میکرد وقتی اومد پیشمون که چی چشتون روز بد نبین تو کفش مامانش ریده بود هیچی دیگه از خنده زمین گاز میزدیم این کفش نو اینم پی پی شل چه شود....
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت