loading...
همه چیز از همه جا
MRX بازدید : 2 جمعه 30 مهر 1395 نظرات (0)

یه چی بگم؟
من از انواع و اقسام حشره میترسم حتی پروانه.یعنی وای به حال اون روزی که یه حشره بشینه روم.چنان جیغی میزنم که شهدا از آسمون شیشم میشنون صدامو.
القصه یروز داشتیم از اردبیل برمیگشتیم و از اونجا هم یه سری از این سیب سبزا خریده بودیم.
منم که همیشه از ترس کرم سفت ترین میوه رو انتخاب میکنم.خلاصه من یکی از این سفتاشو داشتم میخوردم و از تو گوشیم فورجوک میخوندم(اونموقع عضو نبودم.)یخوردهگذشت حدودا یه سوم سیبرو خورده بودم که احساس کردم یه چیزی رو دستم وول میخوره.سرمو از تو گوشی درآوردم دیدم بعله از ته سیبه یه کرم قهوه ای تپلو در اومده رو دستمه.من تا اینو دیدم زبونم بنداومده بود سیبرو پرت کردم جلو(صندلی وسط نشسته بودم.)بابام که گرخید با صدای افتادن سیبه.بعد منم هینجور اوتوماتیک گفتم:کرم.مامانم سیبرو نگاه کرد کرمشو گرفت بعد داد بخورم نخوردم داداشم خوردش.حالا منم تو میوه ای کرم ببینم عمرا دیگه از اون میوه بخوره.
الان من سه ماهه ترک سیب کردم از اونموقع هم تنها میوه ای که تو یخچاله سیبه.از اونورم قانون شده میوه ها ارگانیک باشن.من که دیگه شاید پرتقال و نارنگی بخورم.(این دوتا میوه هیچ وقت کرم نمیزنن.)خدا میدونه من یه بار تو انار کرم دیدم چهار سال دیگه انار نخوردم.
لایک:مجبوری ویتامین بدنت رو از طریق قرص و آبمیوه تامین کنی.
جواب لایک:موافقم.

برچسب ها خاطرات خنده دار ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30878
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 82
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 340
  • آی پی دیروز : 362
  • بازدید امروز : 2,361
  • باردید دیروز : 647
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,550
  • بازدید ماه : 19,143
  • بازدید سال : 95,937
  • بازدید کلی : 2,226,150