سرزمين:
ژان گاتمن اين تعريف را از سرزمين در رابطه با «حاكميت» حكومت ارائه داده است: سرزمين بخشي از جلوهگاه جغرافيايي است كه با ادامه فيزيكي قلمرو يك حكومت برابري پيدا ميكند. اين مفهوم گستره فيزيكي و حمايت سياسي است كه يك ساختار حكومتي به خود ميگيرد. اين مفهوم، پهنه فيزيكي يك سيستم سياسي را معرفي ميكند كه در حكومتي ملّي و يا در بخشي از آن كه از گونهاي اقتدار برخوردار باشد، قوام ميگيرد (مجتهدزاده، 1381: 38-39).
ملّت:
اندیشهي ملّت در انقلاب فرانسه اعتبار خاصي پيدا كرد و دولتها به اعتبار نمايندگي ملّت خود قدر و قيمت پيدا كردند. وطنپرستي و ملّتخواهي از قديم در ژرفاي انديشه انسانها وجود داشته است و ادبيّات همهي كشورها جلوههاي زيبايي از آن را به نمايش گذاشتهاند. امّا دولتهاي امروز كه به «دولت- ملّت» هم مشهورند عنصر دوم خود را از انقلاب فرانسه به بعد باز يافتند، هر دولتي كه صاحب ملّتي يكپارچه، همبسته و متّحد باشد از قدرت و قوام و پشتوانه عظيمي برخوردار است.
حاكميّت:
بر قدرت قانوني بالاتر و برتري دلالت ميكند كه هيچ قدرت قانوني ديگری، برتر از آن وجود ندارد. «حاكميت دو جنبه دارد:
جنبهي اوّل آن، برتري داخلي دولت در سرزمين خويش است و مفهوم جنبهي دوّم آن، اين است كه دولت استقلال خارجي كامل داشته و از مداخلهي دولت و يا قدرت سياسي ديگري مانند سازمانهاي بينالمللي بري است» (طاهري، 1378: 82).
در عين حال بايد اذعان كرد كه مفهوم حاكميّت جنبه اطلاق خود را از دست داده است. وابستگي متقابل اقتصادي، وجود نيروهاي فراملّي و مداخله سازمانهاي بينالمللي حاكميّت دولتها را تضعيف كرده است.
حكومت:
اگر مسألهي حاكميّت حل شود سازماني لازم است تا به اين حاكميّت عينيّت بخشد. آن سازمان، حكومت است كه با ارادهي مردم و تأييد آنها شكل ميگيرد. سه عنصر ديگر حالتی تأسيسی دارند و وظيفهاي بر عهدهي آنها نيست. «تنها حكومت است كه به عنوان عنصر زنده، كار تدوين استراتژي، برنامهريزي و انجام وظايف دولت را بر عهده دارد و در نتيجه بصورت چشمگيرترين عنصر دولت در عرصهي زندگي يك ملّت جلوهگر ميشود و بايد از كارآيي بالايي برخوردار باشد» (نقيبزاده،1380: 182-185).
![](http://up.ba-everything.ir/view/1139824/download.png)
جهت دانلود اینجا کلیک کنید